وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم دل بر عبور از سدِّ خار و خاره بندیم
قلمرو فکری:
وقت آن رسیده که آماده سفر شویم. عزممان را جزم کنیم که از تمام مشکلات این راه عبور کنیم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
باره |
اسب |
بستن |
سفت کردن |
سد |
بند |
خار |
تیغ گیاه |
خاره |
سنگ خارا، سنگ |
سفر |
مسافرت |
برگ |
توشه و هر چیز مورد نیاز؛ مایحتاج و آذوقه |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
باره و خاره ß قافیه (بندیم ß ردیف)
برگ سفر بستن ß کنایه از آماده سفر شدن
سدّ خار و خاره ß اضافه تشبیهی
خار و خاره ß جناس ناهمسان
دل بستن ß کنایه از قصد کردن
باره و خاره ß جناس ناهمسان
خار و خاره ß استعاره از مشکلات
واج آرایی حرف «ر»
پیام:
تشویق به سفر و مبارزه
از هر کران بانگ رحیل آید به گوشم بانگ از جرس برخاست وایِ من خموشم
قلمرو فکری:
از هر جانب فریاد کوچ و سفر کردن به گوش می رسد، زنگ کاروان به صدا در آمده است و وای بر من که هنوز حرکت نکرده ام.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
کران |
طرف، جهت، کنار |
بانگ |
آواز، فریاد |
جرس |
زنگ |
برخاست |
بلند شد |
وای |
فغان، دردا |
خموش |
خاموش، ساکت |
رحیل |
از جایی به جای دیگر رفتن، کوچ کردن، سفر کردن |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
گوش و خموش ß قافیه (ــَـم ß ردیف)
بانگ از جرس برخاست ß کنایه از کاروان آماده سفر شد
گوشم و خموشم ß جناسواره
واژه آرایی کلمۀ «بانگ»
واج آرایی مصوّت «ا»
پیام:
تشویق به سفر و مبارزه
دریادلان راه سفر در پیش دارند پا در رکاب راهوارِ خویش دارند
قلمرو فکری:
انسان های دلیر و شجاع سفر را آغاز کردند. پا در رکاب اسب تندروی خود نهاده و آماده ی حرکت و هجوم هستند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
دریادل |
بخشنده، دلیر |
در پیش دارند |
آغاز کردند |
رکاب |
حلقه ای فلزی که در دو طرف زین اسب آویخته می شود و سوار پا در آن می گذارد |
||
راهوار |
آنچه با شتاب اما نرم و روان حرکت می کند؛ خوش حرکت و تندرو |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
پیش و خویش ß قافیه (دارند ß ردیف)
دریادل ß تشبیه (دلی مانند دریا)
«راه سفر در پیش داشتن» ß کنایه از آماده حرکت شدن
«پا در رکاب داشتن» ß کنایه از آماده حرکت شدن
پیش و خویش ß جناسواره
واج آرایی حرف «ر»
پیام:
تشویق به کوچ و مبارزه
گاه سفر آمد برادر، ره دراز است پروا مکن، بشتاب، همّت چاره ساز است
قلمرو فکری:
ای برادر مبارز، هنگام جنگ فرا رسیده است و سفر طولانی در پیش داریم، واهمه به دل راه نده، حرکت کن زیرا عزم و ارادۀ محکم و بلند، کارساز است.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
گاه |
زمان |
ره |
راه |
پروا کردن |
ترسیدن |
شتافتن |
عجله کردن |
همّت |
اراده و عزم نیرومند |
بیت ß 5 جمله
قلمرو ادبی:
دراز و چاره ساز ß قافیه (است ß ردیف)
واج آرایی مصوّت «ا»
پیام:
تشویق به سفر و درازی راه
گاه سفر شد باره بر دامن برانیم تا بوسه گاهِ وادی ایمَن برانیم
قلمرو فکری:
زمان سفر رسیده است. باید حرکت کنیم و خودمان را به وادی ایمن که جایی مقدس است برسانیم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
باره |
اسب |
دامن |
دامنه کوه |
بوسه گاه |
مکان بوسه |
وادی |
سرزمین |
وادی ایمَن |
جایی در فلسطین که به حضرت موسی وحی رسید |
||
راندن |
راه بردن و واداشتن به حرکت |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
دامن و ایمَن ß قافیه (برانیم ß ردیف)
باره بر جایی راندن ß کنایه از به آنجا رفتن
مصراع دوم ß تلمیح به داستان حضرت موسی
بوسه گاه ß کنایه از جای مقدس
پیام:
تشویق به سفر به آستانه های مقدس
وادی پر از فرعونیان و قِبطیان است موسی جلودار است و نیل اندر میان است
قلمرو فکری:
سرزمین فلسطین پر از اسرائیلی های اشغالگر است که دست کمی از فرعونیان و قبطیان ندارند. امام خمینی همچون حضرت موسی فرماندهی می کند و دشواری های راه نیز در پیش روی ما قرار دارند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
وادی |
سرزمین |
جلودار |
پیشرو، رهبر |
قبطیان |
پیروان فرعون |
اندر |
در |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
قبطیان و میان ß قافیه (است ß ردیف)
کل بیت ß تلمیح به داستان حضرت موسی
فرعونیان و قبطیان ß استعاره از اشغالگران
موسی ß استعاره از رهبر
نیل ß استعاره از دشواری ها
واژه آرایی کلمۀ «است»
پیام:
هشدار به وجود دشمنان و خطر
تنگ است ما را خانه تنگ است ای برادر بر جای ما بیگانه ننگ است ای برادر
قلمرو فکری:
به خاطر اشغالِ دشمن، این خانه بر ما تنگ و ملال آور شده و ننگ است که بیگانه ای بر جای ما نشسته باشد.
قلمرو زبانی:
بیت ß 5 جمله
ای برادر ß حرف ندا و منادا (شبه جمله)
را ß حرف اضافه به معنای «برای»
قلمرو ادبی:
تنگ و ننگ ß قافیه (است ای برادر ß ردیف)
خانه ß استعاره از میهن
تنگ و ننگ ß جناس
خانه تنگ است ß کنایه از اینکه جای مناسبی برای ما نیست
واج آرایی حرف «گ»
واژه آرایی کلمۀ «تنگ»
پیام:
تشویق به پیکار با دشمنان
فرمان رسید این خانه از دشمن بگیرید تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید
قلمرو فکری:
فرمان رسید که سرزمین فلسطین را از دشمن پس بگیرید. و آن را از دست صهیونیست های اشغالگر آزاد کنید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
خانه |
منزل |
اهریمن |
شیطان؛ منظور اشغالگران است |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
دشمن و اهریمن ß قافیه (بگیرید ß ردیف)
خانه ß استعاره از فلسطین
تخت و نگین ß مجاز از فرمانروایی
نگین ß مجاز از انگشتر
کل بیت ß تلمیح به داستان حضرت سلیمان
دست ß مجاز از تحت اختیار
پیام:
تشویق به پیکار با دشمنان
یعنی کلیم آهنگ جان سامری کرد ای یاوران باید ولی را یاوری کرد
قلمرو فکری:
یعنی حضرت موسی (امام خمینی) قصد نابودی سامری (اسرائیل) را کرده است. ای مردم و همرزمان! باید همگی فرمان رهبر را اطاعت کنیم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
آهنگ کردن |
قصد کردن |
یاوری |
کمک |
کلیم |
سخنگو، لقب حضرت موسی |
||
سامری |
منسوب به سامره، مردی که در نبود موسی مردم را گمراه کرد |
||
ولی |
دارندۀ بالاترین مقام در دین پس از پیغمبر (ص)، سرپرست، ولی امر |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
سامری و یاوری ß قافیه (کرد ß ردیف)
کل بیت ß تلمیح به داستان حضرت موسی و سامری
کلیم ß استعاره از رهبر
سامری ß استعاره از اشغالگران
آهنگ جان کسی را کردن ß کنایه از قصد کشتن کسی را داشتن
یاور و یاوری ß جناس، همریشگی (رشته انسانی)
پیام:
کمک به رهبر و ولی امر
حُکمِ جلودار است بر هامون بتازید هامون اگر دریا شود از خون، بتازید
قلمرو فکری:
فرمان رهبر است که به دشمنان حمله کنیم. اگر خون همه دشت را بگیرد و گروهی کشته شوند، نترسید و باز هم به دشمنان یورش برید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
حکم |
فرمان |
جلودار |
پیشرو |
هامون |
دشت |
تاختن بر |
حمله کردن |
بیت ß 4 جمله
قلمرو ادبی:
هامون و خون ß قافیه (بتازید ß ردیف)
هامون اگر دریا شود ß تشبیه
هامون اگر از خون دریا شود ß کنایه از اینکه خیلی ها کشته شوند
مصراع دوم ß اغراق
واژه آرایی حروف «هامون» و «بتازید»
پیام:
فرمان رهبر به پیکار با دشمنان
فرض است فرمان بردن از حکمِ جلودار گر تیغ بارد، گو ببارد، نیست دشوار
قلمرو فکری:
اطاعت از فرمان امام (رهبر) واجب است و در این راه اگر شمشیر از آسمان ببارد، مهم نیست (هیچ چیز نمی تواند مانع راه شود).
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
سفر |
مسافرت |
فرمان بردن |
اطاعت کردن |
حکم |
فرمان |
جلودار |
پیشرو، رهبر |
گر |
اگر |
تیغ |
هر ابزار تیز و برّنده |
فرض |
واجب گردانیدن، آنچه انجام آن بر عهدۀ کسی نهاده شده باشد، لازم، ضروری |
بیت ß 4 جمله
قلمرو ادبی:
جلودار و دشوار ß قافیه
تیغ باریدن ß استعاره پنهان، کنایه از شدت جنگ و مرگ
واج آرایی حرف «د»
واژه آرایی کلمۀ «بارد»
پیام:
وجوب اطاعت از رهبر
جانان من برخیز و آهنگ سفر کن گر تیغ بارد، گو ببارد، جان سپر کن
قلمرو فکری:
ای عزیزم بر خیز و عزم سفر کن اگر شمشیر و نیزه ببارد از جان مایه بگذار و بجنگ.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
جانان |
دوست، یار |
آهنگ کردن |
قصد کردن |
بیت ß 6 جمله
قلمرو ادبی:
سفر و سپر ß قافیه (کن ß ردیف)
تیغ باریدن ß استعاره پنهان، کنایه از شدت جنگ و مرگ
جان سپر کردن ß کنایه از جان فشانی
سفر و سپر ß جناسواره، جناس ندارد
پیام:
تشویق به جان فشانی
جانان من برخیز بر جولان برانیم زان جا به جولان تا خط لبنان برانیم
قلمرو فکری:
ای دوست من، برخیز تا به سوی بلندی های جولان حرکت کنیم و از آن جا با تاخت و تاز تا حدّ لبنان برویم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
راندن |
راه بردن و واداشتن به حرکت |
جولان |
سرزمینی در سوریه، تاخت و تاز |
بیت ß 4 جمله
قلمرو ادبی:
جولان و لبنان ß قافیه (برانیم ß ردیف)
«جولان» در مصراع اول و «جولان» در مصراع دوم ß جناس
پیام:
تشویق به پیکار با اشغالگران
آنجا که هر سو صد شهید خفته دارد آنجا که هر کویش غمی بنهفته دارد
قلمرو فکری:
سرزمینی که هر سویش شهیدی آرمیده است و مردمش یکسره غمگین و دردمندند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
آنجا |
منظور لبنان است |
خفته |
خوابیده |
کوی |
محله، برزن |
نهفته |
پنهان |
بیت ß 4 جمله (آنجا ß شبه جمله)
قلمرو ادبی:
خفته و بنهفته ß قافیه (دارد ß ردیف)
صد ß مجاز از بسیار
شهید خفته ß تشبیه (شهیدان مانند انسان های خفته اند)
کوی ß مجاز از مردم کوی
کل بیت ß اغراق
واژه آرایی عبارت «آنجا که هر»
پیام:
رنج و درد مردم لبنان
جانان من اندوه لبنان کُشت ما را بشکست داغ دیرِ یاسین پشت ما را
قلمرو فکری:
عزیز من! غم لبنان، ما را کشت و کشتار مردم دیر یاسین، کمر ما را شکست.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
جانان |
یار، دوست |
داغ |
بسیار گرم |
دیر یاسین |
روستایی در فلسطین |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
کشت و پشت ß قافیه (ما را ß ردیف)
لبنان ß مجاز از مردم لبنان
داغ ß مجاز از درد و رنج
دیر یاسین ß مجاز از مردم دیریاسین
ما را کشت ß کنایه از بسیار آزرد
پشت ما را بشکست ß کنایه از بسیار آزرد
کشت و پشت ß جناس
عیب قافیه ß «کشت» و «پشتِ» با یکدیگر قافیه نمی شوند، زیرا «پشت» دارای کسره است (رشته انسانی)
کل بیت ß تلمیح به رخداد دیر یاسین
واج آرایی حرف «ن»
کل بیت ß اغراق
پیام:
همدردی با مردم لبنان
باید به مژگان رُفت گَرد از طُور سینین باید به سینه رَفت زین جا تا فلسطین
قلمرو فکری:
باید از سرزمین فلسطین محافظت کرد گردش را با مژه جارو کرد و سینه خیز تا فلسطین (اگر نیاز باشد) برویم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
مژگان |
مژه ها |
گرد |
غبار |
با سینه رفتن |
سینه خیز رفتن |
||
رفت |
رُفتن، زدودن، جارو کردن |
||
طور سینین |
نام کوهی که حضرت موسی برای راز و نیاز با خدا به آنجا رفت |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
سینین و فلسطین ß قافیه
با مژگان رفتن ß کنایه از بزرگ داشتن
رُفت و رَفت ß جناس ناهمسان
با سینه رفتن ß کنایه از بزرگ داشتن
واژه آرایی حرف «باید»
پیام:
بزرگداشت فلسطین
جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش آنَک امام ما عَلم بگرفته بر دوش
قلمرو فکری:
ای عزیز من، به پا خیز و صدای رهبر را بشنو که اینک امام، رهبریِ عملیات را برعهده گرفته است و آمادۀ حرکت و قیام است.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
جانان |
دوست، یار |
بانگ |
فریاد، آواز |
آنک |
اکنون |
عَلَم |
پرچم، درفش |
چاووش |
چاووش خوان، آن که پیشاپیش زائران حرکت می کند و با صدای بلند و به آواز اشعار مذهبی می خواند |
بیت ß 4 جمله
قلمرو ادبی:
چاووش و دوش ß قافیه
بانگ چاووش را شنیدن ß کنایه از آماده حرکت شدن
علم بر دوش گرفتن ß آماده حرکت شدن
پیام:
تشویق به حرکت
تکبیرزن، لبّیک گو بنشین به رهوار مقصد دیار قدس همپای جلودار
قلمرو فکری:
الله گویان و لبیک گویان بر اسب خود سوار شو. همراه امام بسوی قدس که مقصدمان است حرکت کن.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
تکبیر |
الله اکبر |
دیار |
سرزمین |
قدس |
بیت المقدس |
همپایی |
همگامی، همراهی |
لبّیک |
فرمان تو را اطاعت می کنم، چشم |
||
رهوار |
آنچه با شتاب اما نرم و روان حرکت می کند، خوش حرکت و تندرو |
||
همپا |
همراه، هم قدم، هر یک از دو یا چند نفری که با هم کاری انجام می دهند |
بیت ß 4 جمله
قلمرو ادبی:
رهوار و جلودار ß قافیه
بنشین به رهوار ß کنایه از اینکه آماده حرکت شو
پیام:
تشویق به کمک به فلسطینیان